تعریف ستاره صبح


روزهای قمر در عقرب سال 1401

روزهای قمر در عقرب سال 1401

دانستن اوقات قمر در عقرب از آن جهت اهمیت دارد که در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است :

هر كــه به هنگام قمـــر در عقرب، سفر يا ازدواج كنـد روى نيكى نبيند.

بهشت كافى / ترجمه روضه كافى ؛ ص325

قمر در عقرب چیست؟

عقرب یکی از بروج دوازدگانه آسمان است که بر منطقه البروج قرار دارد . منطقة البروج نواریست که خورشید، ماه وسیارات از دید ناظر زمینی از آن عبور می کنند. و دایره میانی آن (دایرة البروج) سیر حرکت ظاهری سالانه خورشید است.

در حدود قرن پنجم قبل از میلاد، اخترگویان بابلی و شاید یونانی، منطقة البروج را به 12 قسمت برابر که هر کدام 30 درجه اند، تقسیم و هر یک را یک برج نامیدند. و چون در هر برج عده‏ اى از ستارگان گرد آمده‏ اند كه از هيئت اجتماع آنها صورت جانورانى قابل تصور می باشد، آن برج را به نام صورت آن جانور ناميدند. مانند برج حمل، ثور، جوزا و .

منظور از قمر در عقرب برج عقرب است یا صورت فلکی عقرب؟

در حدود 3000 سال پیش مفهوم برج فلکی و صورت فلکی تقریبا یکسان بود یعنی هر برجی بنام صورت فلکی که در مجاورت آن قرار داشت نامگذاری شده بود. اما امروزه بعلت حرکت تقدیمی زمین و جابجایی نقطه اعتدال بهاری در طی قرون متمادی، هر یک از برجها به اندازه تقریبا یک برج به عقب جابجا شده اند و دیگر نام برج فلکی با نام صورت فلکی درون آن مطابقت ندارد. از این رو بین علما اختلاف نظر است که آیا مراد از قمر در عقرب که منجمین گذشته بکار می بردند همان برج عقرب یعنی هشتمین برج بعد از نقطه اعتدال بهاری است یا منظور صورت فلکی عقرب است که ستارگان آن در آسمان پیداست؟

در این بین نظر علامه حسن زاده آملی که در زمان ما متبحر در علم هیئت و استاد این فن می باشند این است که نظر موثق تر در این مورد همان صورت فلکی است و دلائل قانع کننده ای برای آن ذکر می کنند. (رجوع کنید به کتاب ایشان با نام دروس فی المعرفه الوقت و القبله، درس 25)

اما در عین حال ایشان اینکه در هر دو مورد یعنی هم برج و هم صورت فلکی از مسافرت و ازدواج اجتناب شود را مطابق با احتیاط می دانند.

به همین خاطر ما علاوه بر ورود و خروج قمر به صورت فلکی عقرب برای اطلاع مراجعین محترم ورود و خروج قمر به برج عقرب را نیز قرار می دهیم:

داستان کودکانه ماجرای زرافه و پرنده

روزی روزگاری در کنار جاده ای که به تعریف ستاره صبح جنگل میرسید روی سیم های تلفن پرنده ای زندگی می کرد. در تعریف ستاره صبح تعریف ستاره صبح همون نزدیکی زرافه ای هم زندگی می کرد که بیشتر وقتش رو کنار تعریف ستاره صبح تیرهای بلند چراغ برق می گذروند.

راستش پرنده و زرافه قصه ما اصلا رابطه خوبی با هم نداشتند، در واقع یه جورایی اونها اصلا تعریف ستاره صبح نمی تونستند همدیگه رو تحمل کنند… بگذارید یه کم از ماجراهای زرافه و پرنده تعریف کنم تا بهتر بفهمید چی میگم!

مثلا پرنده اداهای مسخره آمیز در می آورد و زرافه هم زبان درازش رو بیرون تعریف ستاره صبح می آورد و به طرف صورت پرنده می گرفت. پرنده از این کار خیلی بدش می اومد.

این کار باعث می شد که پرنده شروع کنه به چهچهه و جیغ زدن توی گوش زرافه ..

و دوباره زرافه عصبانی میشد و گردن درازش رو تا جلوی صورت پرنده جلو می آورد.

پرنده از بوی دهان زرافه خوشش نمی اومد و حالش بد میشد..

وااای خیلی وقتها هم پرنده که روی سیم های برق نشسته بود بدون توجه به پایین و درست بالای سر زرافه کارخرابی می کرد و نگم که چقدر زرافه عصبانی می شد!!

بله بچه ها جون اونها با هم خیلی فرق داشتند.. زرافه غذاش رو که برگهای درخت بودند رو با دهان باز و صدای بلند خرچ خرچ می جوید ..

در حالیکه پرنده غذاش رو که بیشتر وقتها کرمهای کوچولو و لیز بودند رو مثل رشته های ماکارانی به آرومی هورت می کشید و قورت می داد..

بعضی وقتها پرنده بالهاش رو تکون می داد تا پرهاش رو تمیز و مرتب کنه ..وای دقیقا پرهای اضافی روی دماغ زرافه می افتاد و اون شروع می کرد به عطسه کردن ..

وقتی که تعریف ستاره صبح زرافه با قدرت و صدای بلند عطسه می کرد

پرنده از روی سیم های تلفن پرت میشد پایین و دقیقا روی شاخ زرافه فرود می اومد و اونجا می نشست..

این موارد هم مشاهده کنید:

اگر فکر می کنید ماجرا همینجا تموم میشد اشتباه کردید.. چون زرافه خوشش نمی اومد که کسی روی شاخش بنشینه برای همین با گوشش به پرنده ضربه میزد تا اون رو بلند کنه بعد دوباره پرنده عصبانی میشد و شروع می کرد به نوک زدن به زرافه ..

چشمتون روز بد نبینه بچه ها! زرافه انقدر سرش رو می چرخوند و می چرخوند تا پرنده رو فراری بده و در اخر هر دوشون سرگیجه می گرفتند و پخش زمین می شدند.. خیلی وقتها هم آسیب جدی می دیدند.

یک روز که زرافه واقعا صبر و تحملش رو از دست داده بود با ناراحتی فریاد زد:” از اینجا برو پرنده مزاحم!”

پرنده هم با صدای بلند فریاد زد:” من از اینجا میرم .. تو هم از اینجا برو زرافه گردن دراز”

اون شب طوفان خیلی وحشتناکی اتفاق افتاد. تمام تیرهای چراغ برق شکستند و به زمین افتادند. پرنده دیگه جایی برای نشستن نداشت و خونه اش رو برای همیشه از دست داده بود.

زرافه اصلا دوست نداشت اون رعد و برقهای وحشتناک رو ببینه و آرزو می کرد که ای کاش پرنده بود و اون می تونست چشمهاش رو زیر پرهای پرنده مخفی کنه تا رعد و برق رو نبینه .. پرنده هم که گوشه ای از جنگل پناه گرفته بود آرزو می کرد که ای کاش زرافه بود و می تونست مثل همیشه پشت گوشهای زرافه قایم بشه که صدای بلند رعد رو نشنوه!

صبح فردا پرنده خیلی غمگین بود. هیچ جایی نبود که اون بتونه بنشینه و خونه همیشگیش رو از دست داده بود. و از اون مهمتر هیچ کسی هم نبود که پرنده وقتش رو با اون بگذرونه ، سر به سرش بگذاره یا حتی بهش نوک بزنه یا ..

زرافه هم همین احساس رو داشت. اون احساس تنهایی می کرد. هیچ کس دور وبرش نبود که سر و صدا کنه و حتی مزاحمش بشه !

زرافه حالا وقت داشت که حسابی فکر کنه ..شاید باورتون نشه ولی زرافه فقط و فقط به پرنده فکر کرد و به اینکه چه کاری می تونه بکنه که دوباره پرنده برگرده؟

زرافه فکر جالبی به ذهنش رسید. اون تصمیم گرفت تا زمانی که تیرهای چراغ برق دوباره درست بشه خودش با گردن درازش به جای تیر چراق برق بایسته و سیمها رو نگه داره ..تا سیم ها دوباره وصل بشن و پرنده به جای همیشگیش برگرده ..

شاید خنده دار باشه ولی زرافه دیگه تحمل دوری پرنده رو نداشت. حتی دلش برای ادا در آوردن و مسخره بازی های پرنده هم تنگ شده بود!

این موارد هم مشاهده کنید:

بالاخره پرنده برگشت .. حدس می زنید چی شد؟ بله دوباره روز از نو و روزی از نو ! همون ماجراهای همیشگی ادا در آوردن و نوک زدن و عطسه کردن و.. دوباره تکرار شد.

شاید اگر از دور زرافه و پرنده رو ببینید فکر کنید که اونها اصلا رابطه خوبی با هم ندارند ولی حالا دیگه هم ما میدونیم هم خودشون که اونها با همه اختلافهایی که با تعریف ستاره صبح هم دارند ولی ته دلشون اصلا طاقت دوری از همدیگه رو ندارند. مگه نه؟



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.